بلاگ
ابوریحان بیرونی و تعادل زمین یا ایزوستازی
از دیگر نظریات بیرونی که میتوان ردپای آنها را در ادبیات علوم زمین امروزی یافت نظریه تعادل زمین (ایزوستازی) است. ابوریحان در اینباره به هنگام بررسی سنگینی خشکیها به علت انباشت مواد تخریبی و نیاز به تعادل خشکیها و دریاها و شناوری آبها نوشته است:
بر زمین لازم میشود که این اختلاف را از میان بردارد و در نتیجه مرکز ثقل آن، بنابر اختلاف نهاد پارههای جابهجا شده آن مختلف خواهد بود. به همین جهت است که دوری سرزمینها از مرکز زمین با گذشت زمان بر یک اندازه نمیماند و چون برآمدگی زمین در جایی زیاد شود و اطراف خود را پر کند، آبها کم میشود و چشمهها گود میافتد و درهها ژرف میشود و آبادانی دشواری پیدا میکند (نهایات، ۱۳۵۲: ۱۹).
و اگر بخواهیم بر موازین طبیعی در اینباره سخن بگوییم، باید در اندیشه خود، کوهها و دریاها را از روی زمین براندازیم (نهایات، ۱۳۵۲: ۳۰).
نظریه ایزوستازی توسط زمینشناس آمریکایی به نام دوتون در سال ۱۸۸۹ برای پوسته زمین که شناور در روی گوشته است پیشنهاد شد. این نظریه در سال ۱۹۰۰ توسط مارسل برتراند دنبال شد. بر طبق این نظریه، حرکات پوسته سرد زمین روی قسمت زیرین گرم آن باعث تعادلی شد که پیدایش کوهها را در برداشت.

